×
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۳ - وله ایضاً
بطالع سفر کردم اندر رکاب
زهی شوم طالع، زهی شوم طالع
بنان تهی از تو خرسند بودم
زهی مرد قانع، زهی مرد قانع
پس از عمری از تو همین است حاصل
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۸ - وله ایضا
مرا دوستی گفت قانع شو، ایرا
که همواره غمگین بود مرد طامع
قناعت نکو باشد آری و لیکن
هم آخر بچیزی توان بود قانع
ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٠٢ - قصیده عینیه
چگویم ازین روزگار مخادع
چه آمد رهی را بروی از وقایع
بصد قرن یک شمه نتوان بیان کرد
که از دور گردون چها گشت واقع
چنان کوکب سعد من گشت غارب
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - فی مدح الصاحب الاعظم غیاث الدین محمد رشید بردالله مضجعه
مررنا بجرعآء و النجم یلمع
راینا محیا کبدر تبرقع
به وقتی که بودیم با کاروانی
رخ آورده در راه و دل سوی مزمع
چو ما در رسیدیم در می فکندند
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹
جبین نظم حسن رخت راست مطلع
دو ابرو ز مطلع فروتر دو مصرع
چنان می درخشد زبرقع جمالت
که شد رشته نور هر تار برقع
فتد بخیه بر رو چو از پرده پوشی
[...]