کمانهای چاچی وتیر خدنگ

سپرهای چینی و ژوپین جنگ

به یک دست بربسته شیر و پلنگ

به دست دگر ژنده پیلان جنگ

بباید بسیچید ما را بجنگ

شتاب آوریدن به جای درنگ

چو شب روز شد کس نیامد به جنگ

دو جنگی گرفتند ساز درنگ

همه آلت لشکر و ساز جنگ

ببردند نزدیک پور پشنگ

فرود آمد از ابر سیمرغ و چنگ

بزد برگرفتش از آن گرم سنگ

که بر سنگ و بر خاک شیر و پلنگ

چه ماهی به دریا درون با نهنگ

نگه کرد دربان برآراست جنگ

زبان کرد گستاخ و دل کرد تنگ

سراسر سپیدست مویش برنگ

از آهو همین است و این نیست ننگ

پی باره‌ای کو چماند به جنگ

بمالد برو روی جنگی پلنگ

همم بیم جانست و هم جای ننگ

چرا بازداری سرم را ز جنگ

همی مژده دادش که جنگی پلنگ

ز گور ژیان کرد کوتاه چنگ

پدر دل پر از خشم و سر پر ز جنگ

همی رفت غران بسان پلنگ

چو ایران ز چنگال شیر و پلنگ

برون آوریدم به رای و به جنگ

کمان کیانی گرفتم به چنگ

به پیکان پولاد و تیر خدنگ

وی اندر شتاب و من اندر درنگ

همی جستمش تا کی آید به چنگ

کجا دیزهٔ تو چمد روز جنگ

شتاب آید اندر سپاه درنگ

ترا با جهان آفرین نیست جنگ

که از چه سیاه و سپیدست رنگ

کشنده درفش فریدون به جنگ

کشنده سرافراز جنگی پلنگ

یکی تیر الماس پیکان خدنگ

به چرخ اندرون راندم بی‌درنگ