گنجور

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۳۵ - داستان گرشاسب با شاه طنجه

 

چو خور تیغ رخشان ز تاری نیام

کشد گردد از خون شب لعل فام

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۳۷ - جنگ دیگر گرشاسب با شاه طنجه

 

همه چیزها یک به یک برده نام

به سنگ اندرون کنده دیوار و بام

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۳۷ - جنگ دیگر گرشاسب با شاه طنجه

 

به هر راه غولیست گسترده دام

منه تا توان اندرین دام گام

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۳۹

 

میان اندر آراسته پیل سام

به دیبای چینی و زرین ستام

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۳۹

 

بیاسود هر کس ز شادی و کام

ز کف پهلوان نیز ننهاد جام

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۴۰ - سپری شدن روزگار گرشاسب

 

مرا زایزد آمد به رفتن پیام

بر اسپ شدن کردم اکنون لگام

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۴۱ - پند دادن گرشاسب نریمان را

 

چو رخشنده تیغم ز تاری نیام

برآید شود لاله ام زردفام

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۴۳ - خبر یافتن فریدون از مرگ گرشاسب

 

چو کرده برون خنجر زردفام

هزاران هزار از عقیقی نیام

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۴۳ - خبر یافتن فریدون از مرگ گرشاسب

 

دگر شیر پیکر درفشی به سام

بداد و سپهبدش فرمود نام

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۴۴ - در خاتمت کتاب

 

به تو هدیه آوردم از بهر نام

پذیر از رهی تا شود شادکام

اسدی توسی
 
 
۱
۴
۵
۶