×
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۹۲
تو مپندار که از عشق تو دل برگیرم
یا به جای تو کسی جویم و در بر گیرم
بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذری
پاره سازم کفن و زندگی از سر گیرم
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴۶
شمع جان هر نفسی ز آتش دل برگیرم
همچو پروانه به عشق آیم و در برگیرم
تا کنم مجلس عشاق منور چون شمع
از سرم تا به قدم سوزد و خوشتر گیرم
من که بیمار تو ام گر قدمی رنجه کنی
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۳۹
سر چو ناکام ز خاک قدمت برگیرم
بند برپا به اسیری پی لشکر گیرم
چون نیفتد که سر زلف تو از سر گیرم
از نثار مژه چون زلف تو در زر گیرم