گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - و قال ایضاض یمدحه «نظرنامه»

 

اس سرافراز که هر جای که صاحب نظریست

خاک پایت را از دیده و دل چاکر شد

آفتابست که عالی نظر آمد، بنگر

که چه از حرص زمین بوس تو مستشهر شد

هرکه چون نرگس صاحب نظرست از سر ذوق

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۴

 

دیده ای کاو به سر کوی وفا رهبر شد

بی تکلّف به همه ملک جهان سرور شد

دیده ام بی تو نمی دید جهان را گویی

توتیای شب وصل تو ورا رهبر شد

جان همی داد دلم در هوس دیدارت

[...]

جهان ملک خاتون
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

تیغ بیداد ترا خط سیه جوهر شد

زنگ بر آینه روی تو روشن گر شد

بیشتر چشم تو از سرمه زیان‌آور شد

شب زلفت ز خط سبز سیه دل‌تر شد

مشتاق اصفهانی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۱۳ - مهر درخشنده

 

چون شه تشنه لبان، بی کس بی یاور شد

وقت جان بازی شهزاده علی اکبر شد

همچنان سرو خرامان، ببر مادر شد

صدف دیده اش از اشک، پر از گوهر شد

ترکی شیرازی
 
 
sunny dark_mode