گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸

 

همچنان مهر توام مونس جان است که بود

همچنان ذکر توام ورد زبان است که بود

شوقم افزون شد و آرام کم و صبر نماند

در فراق تو، ولی عهد همان است که بود

کی بود کی که دگر بار بگویند اغیار

[...]

سلمان ساوجی
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳

 

گوهرِ مخزنِ اسرار همان است که بود

حُقِّهٔ مِهر بدان مُهر و نشان است که بود

عاشقان زُمرهٔ اربابِ امانت باشند

لاجرم چشمِ گهربار همان است که بود

از صبا پرس که ما را همه شب تا دمِ صبح

[...]

حافظ
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹ - تتبع خواجه

 

در سرم ذوق می عشق همان است که بود

سر همان خاک ره دیر مغان است که بود

چون نشان پرسیم از دل که به صحرای فنا

به همان قاعده بی نام و نشان است که بود

غمم از حد متجاوز شده از مخموری

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » سوگواری بر مرگ شرف‌الدین علی

 

دوستان چرخ همان دشمن جان است که بود

همه را دشمن جان است ، همان است که بود

ای که از اهل زمانی ز فلک مهر مجوی

کاین همان دشمن ارباب زمان است که بود

شاهد عیش نهان بود پس پرده چرخ

[...]

وحشی بافقی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶۵

 

لب لعل تو همان تلخ زبان است که بود

در نگین تو همان زهر نهان است که بود

حسن اهلیت خط هیچ اثر در تو نکرد

آتش خوی تو جانسوز چنان است که بود

دل سنگین ترا ناله ما نرم نکرد

[...]

صائب تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۸

 

بزم وصل است و غم هجر همان است که بود

دل پر از حسرت دیدار، چنان است که بود

نکهت وصل چه حاصل که چمن پیراشد؟

بر رخ کاهیم آن رنگ خزان است که بود

چه خماری ست که از خون دو عالم نشکست؟

[...]

حزین لاهیجی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

دلم از موی توآشفته چنان است که بود

عشق روی توهمان آفت جان است که بود

گر سراغ از دل گم گشته من میجوئی

همچنان گمشده بی نام ونشان است که بود

از قدخم شده ام گر خبری می خواهی

[...]

بلند اقبال
 
 
sunny dark_mode