گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱۷

 

هر که رخساره آیینه گدازی دارد

رو به هر دل که گذارد در بازی دارد

کرد اگر زیر و زبر بتکده ها را محمود

هند هم بهر مکافات ایازی دارد

گر بود دست من از دامن قاتل کوتاه

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱۸

 

حسن نو خط تو سرمایه نازی دارد

که ز هر حلقه خط چشم نیازی دارد

گرچه از غمزه بیرحم تو دل نومیدست

به سر زلف تو امید درازی دارد

حسن خود رای مسخر نشود شاهان را

[...]

صائب تبریزی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

با تو در پرده دلم راز و نیازی دارد

کس ندانست که در پرده چه رازی دارد

بر سر زلف تو دارد هوس چنگ زدن

دست کوتاه من امید درازی دارد

گرو آخر ببرد درگه بازی ز حریف

[...]

فرخی یزدی
 
 
sunny dark_mode