سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب اول » بخش ۲ - مفاوضهٔ ملک زاده با دستور
زشت زشتست در ولایت شاه
گرگ بر تخت و یوسف اندر چاه
بد شود تن، چو دل تباه شود
ظلم لشکر ز جور شاه شود
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب اول » بخش ۹ - خطاب ملک زاده با دستور
از رعیّت شهی که مایه ربود
بن دیوار کند و بام اندود
شاه را از رعیّتست اسباب
کام دریا ز جوی جوید آب
ملک ویران و گنج آبادان
[...]
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب دوم » در ملک نیکبخت و وصایائی که فرزندان را بوقت وفات فرمود
شکر گوی از پی زیادت را
عالم الغیب و الشّهادت را
کوست بیرنگ و خامه و پرگار
نعمت و شکرگوی و شکرگزار
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب دوم » در ملک نیکبخت و وصایائی که فرزندان را بوقت وفات فرمود
گردِ دریا ورود جیحون گرد
ماهی از تابه صید نتوان کرد
آدمی گرچ بر زمانه مهست
ز آدمی خام دیوِ پخته بهست
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب دوم » داستان برزیگر با مار
من ندیدم سلامتی ز خسان
گر تو دیدی سلام من برسان
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب دوم » داستان غلام بازرگان
چون پلنگی شکار خواهد کرد
قامتِ خویشتن نزار کند
پیشِ دانا زبانِ شدّت دی
قصّه راحتِ بهار کند
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب دوم » داستان دهقان با پسر خود
یارِ همکاسه هست بسیاری
لیک همدرد کم بود باری
چه بود عهدِ عشقِ لقمهزنان؟
بی مدد چون چراغِ بیوهزنان
هرزهدان هم شریف و همخس را
[...]
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب سیوم » داستانِ شاه اردشیر با دانای مهران به
داشت لقمان یکی کریچهٔ تنگ
چون گلوگاهِ نای و سینهٔ چنگ
بوالفضولی سؤال کرد از وی
چیست این خانه شش بدست وسهپی
بادمِ سرد و چشم گریان پیر
[...]
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب سیوم » داستان سه انبازِ راهزن با یکدیگر
خو پذیرست نفسِ انسانی
آنچنان گردد او که گردانی
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب چهارم » مناظرهٔ دیو گاوپای با دانای دینی
هم دهنده است و هم ستاننده
هم پذیرنده هم رساننده
متوسّط میانِ صورت و هوش
شده زین سو زبان و زان سو گوش
مرد چون سوی ِ او پناه کند
[...]
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب پنجم » داستانِ خسرو با ملک دانا
بر من این رنج بگذرد که گذشت
ملکِ خاقان و دولتِ قیصر
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب پنجم » داستانِ خسرو با ملک دانا
حال اگر ز آنچه بود تیرهترست
عاقبت دل فروز خواهد بود
شب نبینی که تیرهتر گردد
آن زمانی که روز خواهد بود
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب پنجم » داستانِ بزورجمهر با خسرو
زهر در کامِ او شکر گشتی
سنگ در دستِ او گهر گشتی
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب ششم » در زیرک وزروی
اندرین بحرِ بیکرانه چو غوک
دست و پائی بزن ، چه دانی، بوک
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب ششم » داستانِ موش با گربه
صورتی از فرشته نیکوتر
دیو رویت نماید از خنجر
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هفتم » داستانِ دیوانه با خسرو
اندرین کار عقلِ راه نمای
هرچ دربست ، زود بگشاید
با خرد هم رجوع باید کرد
تا خرد خود به ما چه فرماید
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هشتم » داستانِ جولاهه با مار
مرغ کاینجا پرید پر بنهد
دیو کاینجا رسید، سر بنهد
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هشتم » داستانِ درودگر با زنِ خویش
ای شکسته به نقشِ رخسارت
سرِ پرگارِ وهم در کارت
همه صورتگرانِ چین یابند؟
تا بچینند دردِ رخسارت
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب نهم » در عقاب و آزاد چهره و ایرا
داورِ من توئی و چون باشد
آنک بیدادگر بوده داور ؟
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب نهم » داستانِ راسو و زاغ
پایگه یافتی، به پای مزن
دستگه یافتی، ز دست مده