خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳
آیت حسن را که نام وفاست
تو ندانستهای خدا داناست
سرو پیش قدت نمی یارد
که دگر در چمن برآید راست
تا کجا شد به دلبری دهنت
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵
باد اگر یاد سرو ما نکند
سرو را دل هوا هوا نکند
پیش زلف تو مشگ مسکین است
آری اصل نکو خطا نکند
گو به دست آر شیشهٔ دل ما
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴
چشمت آزار ما چه میخواهد
از دل مبتلا چه میخواهد
من چو وصل تو خواستم به دعا
شیخ شهر از دعا چه میخواهد
بوسهای زکات حُسن مرا
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴
دل نه جز غصّه محرمی دارد
نه به جز ناله همدمی دارد
دهنت تازه کرد ریش دلم
گرچه در حقه مرهمی دارد
تو نه آنی که گر بمیرم من
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳
گر به رویت کنند نسبت حور
جان من نسبتی ست دورادور
سرِ کویِ تو تا ندید، نشد
باغ فردوس معترف به قصور
آن چنان شد ز رشک روی تو ماه
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۲
ای به حُسن آفتاب چاکر تو
کیست مه تا شود برابر تو
گرنه چشم تو ساحرست چرا
عالم حُسن شد مسخّر تو
ای سرشک آب روی من بر خاک
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳
ای وزیری که ملک و جاه تو را
از سماوات و ارض بیرون ارض
از زمانه شکایتی دارم
بر ضمیر تو کرد خواهم عرض
که در ایّام دولت تو، یکی
[...]