گنجور

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

هر کرا شوخ پری‌رخسار است

ساغر عشرت او سرشار است

زاهدی را که صفا در دل نیست

سبحه او نه کم از زنار است

زلف او دیدم و گفتم در دل

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰ - غلام‌جان

 

غنچه را لعل لبت دلخون کند

سرو را نخل قدت واژون کند

لهجه لعل تو از خاک عدم

مرده صدساله را بیرون کند

آنچه سودای تو با من می‌کند

[...]

طغرل احراری
 
 
sunny dark_mode