گنجور

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - هو القصیده در مدح میرزا احمد

 

شد مه روزه و، خلقی چو هلال؛

لاغر و زرد و خم از بار ملال

گوش بر زمزمه ی نوبت عید

چشم بر راه هلال شوال

محتسب، بسته در میکده ها؛

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - وله قصیده

 

خوانده بر خوان فلکم، هان چکنم؟!

خون دل، مایده ی خوان چکنم؟!

میزبان را، همه ابنای زمان

بیکی خوان شده مهمان چکنم؟!

گشته هم کاسه، سیه کاسه ی چند؛

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - غزل

 

جان ز من خواسته جانان چکنم؟!

چکنم گر ندهم جان چکنم؟!

منع دل میکنم از عشق، ولی

چون دلم نیست بفرمان چکنم؟!

پیرم و، عشق جوانی دستم

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - و له طاب ثراه

 

ای تو ثانی مه کنعانی

نه، تو اول، مه کنعان ثانی!

ای که ایزد بتو و خوبان داد

رتبه ی یوسفی و اخوانی

ای غمت، مایه ی عشق ابدی

[...]

آذر بیگدلی
 
 
sunny dark_mode