گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۸

 

چند گردیم درین دیر کهن پیر شدیم

آنقدر بیهده گشتیم که دلگیر شدیم

کس ندیدیم که تلخی نشنیدیم ازو

گرچه با پیر و جوان چون شکر و شیر شدیم

هر کجا دیده ی امید گشودیم بصدق

[...]

بابافغانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۲

 

بس که ماندیم به زنجیر جنون پیر شدیم

با قد خم شده طوق سر زنجیر شدیم

در جهان بس که گرفتیم کم خود چو هلال

آخرالامر چو خورشید جهانگیر شدیم

بعد صد چله به قدی چو کمان در ره عشق

[...]

محتشم کاشانی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۳

 

به تمنای غلط بر همه کس میر شدیم

بدر از خانه نرفتیم و جهانگیر شدیم

آخر عمر به سودای نوی افتادیم

هوس و حرص جوان گشت اگر پیر شدیم

مه کله گوشه پی خدمت ما می شکند

[...]

نظیری نیشابوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۱۲ - خطاب به مصطفی کمال پاشا ایده الله

 

جولائی

امئی بود که ما از اثر حکمت او

واقف از سر نهانخانه تقدیر شدیم

اصل ما یک شرر باخته رنگی بود است

نظری کرد که خورشید جهانگیر شدیم

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۱۲ - خطاب به مصطفی کمال پاشا ایده الله

 

امئی بود که ما از اثر حکمت او

واقف از سر نهانخانه تقدیر شدیم

اصل ما یک شرر باخته رنگی بود است

نظری کرد که خورشید جهانگیر شدیم

نکتهٔ عشق فرو شست ز دل پیر حرم

[...]

اقبال لاهوری
 
 
sunny dark_mode