گنجور

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲

 

تا من خسته برون آمدم از ملک عدم

شده از طاعت من ابروی محراب علم

گرچه در دهر سخرخیزترم از شبنم

زاهدی نیست به عیاریی من در عالم

سیدای نسفی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۰

 

نه همین عشق تو آمد پی تسخیر دلم

که بود مهر تو آمیخته در آب و گلم

جان طلب میکند آن شوخ زن بهر نثار

نیم جانیست مرا در کف و زین هم خجلم

وعده قتلم بمن داد رقیبانرا کشت

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode