×
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱۸ - گفتگوی حضرت سجاد با سهل در شام
این سرانی که بینی با رخ همچون قمرند
صدف علم نبی را همه یکتا گهرند
گرچه گردیده گرفتار ز هر بیپدری
اسد بیشه دین شیر خدا را پسرند
همه بنهاده اگر سر به سر حکم قضا
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲
راستی مردم از آندم که بصلب پدرند
چون ببینی به ره مرگ و فنا ره سپرند
عجب اینست که این قافله روزان و شبان
بعیان در حضرند و به نهان در سفرند
این جهان رهگذر و مردم غافل ز خدای
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹
مردم چشم تو نازیم که در پرده درند
واندر آن پرده ز مردم بملا پرده درند
دهنت هیچ و از آن هیچ بعشاق چنان
کار تنک است که از هستی خود بیخبرند
رسته گرد لب شیرین تو خط مشگین
[...]
۱
۲