گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۰

 

عهدها را گه آن شد که ز سر تازه کنیم

مهرها را به دل خسته اثر تازه کنیم

غزل سوخته خواهیم از آن مطرب مست

داغ دیرینه خود باز ز سر تازه کنیم

جگر سوخته را ریش کهن بگشاییم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۴

 

نه مقامی که در آن زاد سفر تازه کنیم

نه غباری که از آن سرمه نظر تازه کنیم

سوی این بادیه هرگز نوزیدست نسیم

سینه بر برق گشاییم و جگر تازه کنیم

همه از شعله چو پروانه پر انداخته ایم

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۸۶

 

عشق کو تا (به) نم اشک نظر تازه کنیم

نمک شور قیامت به جگر تازه کنیم

دست کوتاه کنیم از کمر رشته جان

عهد و پیوند به آن موی کمر تازه کنیم

از سر جان و دل آغوش گشا برخیزیم

[...]

صائب تبریزی
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۱ - پیام

 

وقت آن است که آیین دگر تازه کنیم

لوح دل پاک بشوییم و ز سر تازه کنیم

اقبال لاهوری
 
 
sunny dark_mode