گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴۰

 

گر تو خواهی که تو را بی‌کس و تنها نکنم

وامقت باشم هر لحظه و عذرا نکنم

این تعلق به تو دارد سر رشته مگذار

کژ مباز ای کژ کژباز مکن تا نکنم

گفته‌ای جان دهمت نان جوین می ندهی

[...]

مولانا
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۴

 

پیش روی تو حدیث مه و جوزا نکنم

ور کنم نیز یقین دان که به عمدا نکنم

به تماشای رخ چون گل تو می آیم

ور بگویی، به چمن پیش تماشا نکنم

آنچه بر من لب تو می کند، ای جان، من نیز

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۲

 

منکه دور از وطنم عیش تمنا نکنم

بقفس تا نرسم بال و پری وا نکنم

نتوان درد سر از گریه هر شمع کشید

بی سبب خوی بتاریکی شبها نکنم

کو دماغی که به بیگانه کنم آمیزش

[...]

کلیم