گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

ترک من دی به رهی مست و خرامان بگذشت

حال چندین دل آسوده ز سامان بگذشت

خلق دریافت به بویش که همو می گذرد

کرد غمازی خود، گر چه که پنهان بگذشت

دیدم آن روی چو خورشید و زدم عطر که تا

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۷۷

 

یوسف مصر دلم از چه ز کنعان بگذشت

صبح وصلم بدمید و شب هجران بگذشت

از حرم هرکه درآمد بدر دیر مغان

کفر زلف تو بدید از سر ایمان بگذشت

هرکه بگشاد برخسار تو جانا نظری

[...]

نورعلیشاه
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷

 

ساقیا خیز که یک نیمه زشعبان بگذشت

باده پیش آر که چون باد بهاران بگذشت

فصل گل میرسد و ماه صیامش از پی

این خزانیست که از نو بگلستان بگذشت

میخور امروز بگلزار که فردا فرداست

[...]

آشفتهٔ شیرازی