×
الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱
دلم از وحشت تنهایی شبها خون است
غمم از حسرتِ آن چهره روزافزون است
با تو شادم اگرم جای به دوزخ بدهند
بیتو در خُلد برین خاطر من محزون است
دل مجروح من از قطرهٔ خون بیش نبود
[...]
الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲
این تف عشق که اندر جگر زار من است
باد افزون که دوای دل بیمار من است
کوهکن کوه اگر از غم شیرین می کند
کندن جان به جهان از غم تو کار من است
سرخی روی شفق تیرگی چهره ی شب
[...]