×
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - ایضا در جام شاه گوید
ساقیا جام تو از آب حیاتش چه کم است
می حیات ابد و ساغر می جام جم است
اینچه جام است و می صاف که از پرتو اوست
عکس خورشید که در آینه صبحدم است
اینچه نقشست و رقم اینچه سوادست و بیاض
[...]
۶ بیت
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - در مدح شیخ نجم الدین مسعود گوید
الله الله مگر اینواقعه خواب است و خیال
که مرا بخت رسانید به معراج وصال
یار خود آمد و احوال دلم دید که چیست
که پیامم نه صبا برد بسویشش نه شمال
گرنه خود خضر بسروقت اسیران آید
[...]
۳۰ بیت
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - در مرگ فرزند خود گوید
ای جگر گوشه که پاک آمدی و پاک شدی
چشم من بودی و از چشم بدان خاک شدی
بود پرواز بلندت هوس ایمرغ بهشت
عالم خاک بهشتی و بر افلاک شدی
دلت از تلخی ز هر غم ایام گرفت
[...]
۱۲ بیت