گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰۴

 

بده آن باده دوشین که من از نوش تو مستم

بده ای حاتم عالم قدح زفت به دستم

ز من ای ساقی مردان نفسی روی مگردان

دل من مشکن اگر نه قدح و شیشه شکستم

قدحی بود به دستم بفکندم بشکستم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰۵

 

بزن آن پرده نوشین که من از نوش تو مستم

بده ای حاتم مستان قدح زفت به دستم

هله ای سرده مستان به غضب روی مگردان

که من از عربده ناگه قدحی چند شکستم

چه کم آید قدح آن را که دهد بیست سبوکش

[...]

مولانا
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

رند و دردی کش و مستم چه توان کرد چو مستم

بر من ای اهل نظر عیب مگیرید که مستم

هر شبم چشم تو در خواب نمایند که گویند

نیست از باده شکیبم چکنم باده پرستم

ترک سر گفتم و از پای تو سر بر نگرفتم

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
sunny dark_mode