گنجور

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰

 

ز نهال قسمت ما، گل عیش چون زند سر؟

که خزان رسید و بویی ز بهار ما نیامد

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۴۰۸

 

چو ز انجمن برآیی، عوض تو ناز ماند

من اگر ز غم بمیرم، به دلم نیاز ماند

به امید آنکه آیی، شب بزم تا سحرگه

چو دهان شیشه می، در خانه باز ماند

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۵۴۸

 

نشوم چرا سیه رو، که چو مردمان دیده

نه به روزه می دهم تن، نه دل نماز دارم

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۲۱

 

ز بهار برگ الوان، ز کفت حنای رنگین

ز چمن گل و شقایق، ز تو دست و پای رنگین

در و بام چون نگردد به صفای باغ و بستان؟

که فضای خانه دارد ز رخت هوای رنگین

به لباس ارغوانی، چو رود به سوی گلشن

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۵۰

 

تن ما سرشته خون، دل ما چکیده غم

چه عجب که در جوانی، قد ما شود خمیده

دل ما ز دام آن گل، نکشد به سوی دیگر

به قفس نشسته رنگی که ز روی ما پریده

قدح شراب گلگون، چو گرفته بوسه از وی

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۵۷

 

به قرابه از صبوحی، قدح شراب مانده

لب تشنه را چه حاصل، که به کوزه آب مانده

لب جویبار چشمم، نخورد چه سان تاسف

که رمیده عکس آن گل، تپشی به آب مانده

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۸۴

 

من و ذوق باده نوشی، ز ایاغ صبحگاهی

گل نغمه تازه کردن، به دماغ صبحگاهی

شب زلفت از کفم شد، به چه عمر زنده مانم؟

که رسید روز مرگم، چو چراغ صبحگاهی

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۲۱

 

نه تلاش سیر گلشن، نه سر کنار جویی

نه هوای می پرستی، نه دماغ های و هویی

گل و سبزه جا نیابد ز هجوم تازگیها

به چمن اگر درآید، ز رخ تو رنگ و بویی

ز عبادت صراحی، مطلب نتیجه هرگز

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۲۹

 

شکری شود زبانم، چو به حرف من بخندی

دوچمن شکفته گردم، چو تو یک دهن بخندی

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۴۰

 

گل نورسی، ولیکن ز غرور تازگیها

چمن از پی ات گر آید، به بهار ما نیایی

سر خاک ما اسیران، شده موج خیز حسرت

ننهاده پا به کشتی، به مزار ما نیایی

طغرای مشهدی
 
 
sunny dark_mode