×
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۸
ترک چشم مخمورش مست ناتوانیهاست
فتنه با نگاه او گرم همعنانیهاست
ای هلاک خوبت من این همه تغافل چیست
ای خراب چشمت من این چه سرگرانیهاست؟
جان و دل سپر سازم پیش ناوک نازت
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸
مدتی بود ما را با تو دلگشائی هاست
عرض حال نتوان کرد رسم کم زبانی هاست
می کشیده یی امشب با تو صد نشانی هاست
ترک چشم مخمورت مست ناتوانی هاست
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶
قید الفت هستی وحشتآشیانیهاست
شمع تا نفس دارد شیوه پرفشانیهاست
شانه را به گیسویش طرفه همزبانیهاست
سرمه را به چشم او، الفتآشیانیهاست
ما ز سیر این گلشن عشوه طرب خوردیم
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱
امشب آتشینرویی گرم ژندخوانیهاست
کز لبش نوا هر دم در شررفشانیهاست
تا در آب افتاده عکس قد دلجویش
چشمه همچو آیینه فارغ از روانیهاست
در کشاکش ضعفم نگسلد روان از تن
[...]