گنجور

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

تا به روی تو شد دیده بازم

از همه دلبران بی نیازم

توشه حسن و من بنده تو،

تو چو محمود و من چون ایازم

عشق تو کرده رسوای خلقم

[...]

افسر کرمانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی ابی الحسن علی الاکبر سلام الله علیه » شمارهٔ ۲ - فی رثائه علیه السلام عن لسان أبی عبدالله علیه السلام

 

شاه دین را بود شور محشر

بر سر نعش شهزاده اکبر

ای شکیب دل آرام جانم

ای روان تن ناتوانم

ای جگر گوشۀ مهربانم

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی الامام موسی بن جعفر الکاظم علیه السلام » شمارهٔ ۱ - فی مدح الامام موسی بن جعفر الکاظم سلام الله علیه

 

باز شوری ز سر می زند سر

شور شیرین لبی پر ز شکر

شور عشق بتی ماهرخسار

با قد و قامتی چون صنوبر

حلقۀ زلف او دام دلها

[...]

غروی اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۹ - نصیحت

 

ای بشر ای تو گنج نهانی

ای بشر ای جهان معانی

در زمین کوکب آسمانی

در قفس طایر لامکانی

تا بکی قدر خود را ندانی

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode