ای بشر ای تو گنج نهانی
ای بشر ای جهان معانی
در زمین کوکب آسمانی
در قفس طایر لامکانی
تا بکی قدر خود را ندانی
بیخودا! با خود آ ، خود رها کن
خود مبین و بخود دیده واکن
دیده روشن بنور خدا کن
دل به اسرار خود آشنا کن
تا کی از خویشتن دورمانی
ای بشر از دو بینی بدرباش
وحدت حق ببین با نظر باش
یک دل و یک جهت با بشر باش
با بشر بد مکن با خبر باش
کانچه دادی همان میستانی
ای بشر کین و شر تا کی و چند
کین و شر با بشر تا کی و چند
فتنه در بحر و بر تا کی و چند
دشمن یکدگر تا کی و چند
بس کن آخر از این دل گرانی
ما گروه بشر هرچه هستیم
در مقام ار به اوج ار به پستیم
عضو هم چون سروپا و دستیم
در دورنگی چو از هم گسستیم
سخت از آن شد بما زندگانی
آن رهی کان طریق رشاد است
اتحاد اتحاد اتحاد است
چون ز خلقت محبت مراد است
هر سخن کان بضد و داد است
زان حذر بایدت تا توانی
ای بشر شو رهین محبت
جان و دل کن قرین محبت
بلکه باز آ بدین محبت
تا رهی با یقین محبت
چون صغیر از غم بدگمانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.