گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۱۴

 

هیچ کس را از زمانه حاصلی در دست نیست

هیچ کس را در جهان آسایشی پیوست نیست

نیست هشیاری که اندر بزم گیتی هر زمان

از شراب نکبت و جام حوادث مست نیست

همچو ماهی گر شود در قعر دریا آدمی

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸

 

خدمت بی‌دوستی را قدر و قیمت هست نیست

خدمت اندر دست هست و دوستی در دست نیست

دوستی در اندرون خود خدمتی پیوسته است

هیچ خدمت جز محبت در جهان پیوست نیست

ور تو مستی می‌نمایی در محبت چون نه‌ای

[...]

مولانا
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

هیچکس را اینچنین یاری که ما را هست نیست

کس ازین باده که ما مستیم او سرمست نیست

قامتش را هست میلی جانب افتاد کسان

کو بلندی در جهان کاو را نظرها پست نیست

هست با بست سر زلفش دل ما در جهان

[...]

شمس مغربی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶

 

خدمت بی دوستی را قدر و قیمت هست نیست

خدمت اندر دست هست و دوستی در دست نیست

دوستی را در درون خدمتت پیوسته است

هیچ خدمت در جهان چون دوستی پیوست نیست

لاف مستی میزنی و خود نخور دستی شراب

[...]

قاسم انوار
 
 
sunny dark_mode