گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲

 

عشق جانان همچو شمعم از قدم تا سر بسوخت

مرغ جان را نیز چون پروانه بال و پر بسوخت

عشقش آتش بود کردم مجمرش از دل چو عود

آتش سوزنده بر هم عود و هم مجمر بسوخت

زآتش رویش چو یک اخگر به صحرا اوفتاد

[...]

عطار
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹

 

بر فلک دوش از خروش من دل اختر بسوخت

شعله آهم چو پروانه ملک را پر بسوخت

روشنم شد کز چه رو فرهاد جا در سنگ ساخت

خانه را از آتش آهم چو بام و در بسوخت

زاهد از سوز غمت لب خشک و صوفی دیده تر

[...]

جامی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

غنچه را از حسرت لعل تو دل در بر بسوخت

رشک یاقوت لبت خون در رگ گوهر بسوخت

حسرت بزم تو خورشید فلک را داغ کرد

پرتو شمع تو این پروانه را هم پر بسوخت

بسکه با یاد لبت لب‌های خود را می‌مکید

[...]

فیاض لاهیجی
 
 
sunny dark_mode