گنجور

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۹

 

روز میگردد اگر رو مینمائی در شبم

جان بتن می‌آیدم چون می‌نهی لب بر لبم

میرسد هر دم خیالت میبرد از جا دلم

چون هوا تأثیر کرد از شوق میگیرد تبم

چارهٔ تعلیم کن در هجر جانسوزت مرا

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰

 

میدمد هر دم خیالت روحی اندر قالبم

روز میگردد ز خورشید دل‌افروزت شبم

میتپد دل شمع رویت را چو می‌بینم ز دور

چون شدی نزدیک چون پروانه در تاب و تبم

من که تاب دیدن رویت نمی‌آرم چسان

[...]

فیض کاشانی
 
 
sunny dark_mode