گنجور

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

دل به کنج عافیت چون پای در دامان کشید

حلقه زلف تواش در حلقه رندان کشید

بی‌نوایی ره به سوی گنج سلطان باز یافت

تشنه‌ای جان را به سوی چشمهٔ حیوان کشید

گرچه زحمت یافت دل باری مراهم راحتی‌ست

[...]

همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

نفس کافر کیش را عشق تو در ایمان کشید

دیو را حکم سلیمان باز در فرمان کشید

در میان ظلمت آب زندگانی جست خضر

نور توفیقش به سوی چشمهٔ حیوان کشید

آرزوی آب شیرین بافت در دریا صدف

[...]

همام تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۶۱

 

آنچه آن روی لطیف از سایه مژگان کشید

کی عذار ماه مصر از سیلی اخوان کشید؟

عاشقان را از تمتع مانعی جز شرم نیست

در حریم وصل می باید مرا هجران کشید

می توانی گنج ها از نقد وقت اندوختن

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode