امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۲۳
آن جهانداری که اصل دولت است ایام او
حجت فتح و دلیل نصرت است اعلام او
بشکند ناموس صد لشکر به یک تهدید او
بگسلد پیمان صد دشمن به یک پیغام او
صنع یزدان آن کند ظاهر که باشد رای او
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۶
از حلاوتها که هست از خشم و از دشنام او
میستیزم هر شبی با چشم خون آشام او
دامهای عشق او گر پر و بالم بسکلد
طوطی جان نسکلد از شکر و بادام او
چند پرسی مر مرا از وحشت و شبهای هجر
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۵
آب آتش می رود زان لعل آتش فام او
می برد آرامم از دل زلف بی آرام او
خط بخونم باز می گیرند و خونم می خورند
جاودان نرگس مخمور خون آشام او
حاصل عمرم در ایشام فراقش صرف شد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۵۵
زهر آب زندگانی می شود در جام او
نیست فرقی در میان بوسه و دشنام او
قاصدان را لب ز پیغام زبانی می شود
نامه سربسته از شیرینی پیغام او
چون خط عنبرفشان، پیچ و خم تار نگاه
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۹۰
چون برآید دل ز قید زلف عنبرفام او؟
دانه می گردد گره در حلقه های دام او
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - در بزرگداشت فردوسی
هر دو فرسخ یک کلیسایی به پا بر نام او
گشت تاریخ همه تاریخها ایام او