حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱
هیچ می دانی در آن حضرت کیان را بار هست
من نمی دانم و لیکن هم چو من بسیار هست
دیده می باید که بیند رویِ سلطان روزِ بار
با لله ار کوه احد را طاقت دیدار هست
هیچ دیگر نیست الّا او و لیکن دیده کو
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶
این همه شکل خوش دلکش که در گلزار هست
خار در چشمم اگر زانها یکی چون یار هست
میروم صدبار در گلزار و میآیم برون
وز پریشانی نمیدانم که گل در بار هست
از تماشای گل ده روزه بلبل را چه سود؟
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸
گرچه بیش از حد امکان التفات یار هست
رشک هم چندان که ممکن نیست با اغیار هست
زخم نوک خار رابا خود دهای بلبل قرار
کاندرین بستان گل بیخار را هم خار هست
اضطرابم دار معذور ای پری کانجا که تو
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶
در محبت درد اگر پیچد دوا بسیار هست
ریش اگر ناسور شد الماس در بازار هست
گر ز لطفم نا امید، امیدوارم در عتاب
گر ندارم سبحه بر کف، بر میان زنار هست
شستن لوح گنه دستور ابر رحمت است
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳۵
حسن را در هر لباسی دیده بان در کار هست
در بساط گل ز شبنم دیده بیدار هست
نیست همت غافل از احوال دورافتادگان
بحر را در جستجو صد ابر گوهر بار هست
در خم چوگان گردون گردش ما را ببین
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵
گو برو عقل از سرم در سر هوای یار هست
گو برو دل از برم در بر غم دلدار هست
بر تنم سر سرنگون شو شور عشقش بجاست
دیده ام گو غرق خون شو حسرت دیدار هست
در کدوی سر شراب عشق و در دل مهر دوست
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰
ایمنیم از مرگ تا تیغت جراحت بار هست
روزی ناخورده ما در جهان بسیار هست
ما و خاک رهگذر بر فرق عریان ریختن
گل کسی جوید که او را گوشه دستار هست
پاره ای امیدوارستم، تکلف بر طرف
[...]