گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۱

 

دامن فرصت دل بیتاب نتواند گرفت

مشت خاکی پیش این سیلاب نتواند گرفت

برنخیزد هر که پیش از صبح از خواب گران

دولت بیدار را در خواب نتواند گرفت

تا نسازد جمع خود را شبنم بی دست و پا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۲

 

صبر دامان دل بیتاب نتواند گرفت

سد آهن پیش این سیلاب نتواند گرفت

بیقراریهای دل باشد به جا در عین وصل

بحر سرگردانی از گرداب نتواند گرفت

مانع از جولان نگردد بوی گل را برگ گل

[...]

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

در شکنج زلف او دل تاب نتواند گرفت

چون کتان، کام از شب مهتاب نتواند گرفت

کی لب شیرین کند کار نگاه تلخ را

جای می را گر دهد جان آب نتواند گرفت

کام از کامل عیاران یافتن آسان مدان

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode