گنجور

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - نامه منظوم

 

مرحبا ای (کوهی) نیکو نهاد

لشخوران مردند، کوهی زنده باد

آفرین بر خامه حقگوی تو

مرحبا بر چشم و بر ابروی تو

این یکی می گفت هی با آن یکی

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲ - سایه مرد

 

مر تو را ای مرد! زن خوش سایه است

لاجرم: چون سایه، اقبالت کند

هر چه دنبالش کنی، بگریزد او

هر چه بگریزی تو، دنبالت کند

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱ - نمایندگان ریاکار

 

رند شیادی که دارایی وی

یک کت و شلوار و یک سرداری است

ریش بتراشیده، اسبیل از دو سوی

راست بالا رفته، کج دمداری است

گرچه او را نیست، دیناری به جیب

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » جمهوری نامه » بخش ۱ - جمهوری سوار،تفصیل جناب جمبول

 

هست در اطراف کردستان دهی

خاندان چند کرد ابلهی

قاسم آباد است آن ویرانه ده

این حکایت، اندر آن واقع شده:

کدخدائی بود کاکا عابدین

[...]

میرزاده عشقی