گنجور

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

بی قد شمشاد او، دست چنار آمد به درد

بس که می ساید به یکدیگر کف افسوس را

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

در هنرمندی ز مردن نیست غم استاد را

زنده دارد کار شیرین، تا ابد فرهاد را

تا ابد آدم نخوردی نیم گندم از بهشت

در ازل خوردی اگر یک جو غم اولاد را

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

می شد از خشک و تر این خاکدان قانع به سنگ

عقل اگر می بود چون کبک دری، دیوانه را

با ستم فرمای گردون، راه حرفی وانشد

ماند در دل شکوه ها از آسیابان دانه را

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

چون تنور لاله از دودی نشد قسمت پذیر

کاش می افتاد آتش در اجاق بخت ما

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

گوش ارباب کرم در عهد ما می گشت کر

گر صدا می بود حرف بر زمین افتاده را

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

برگ عیش ناتوانان نیست غیر از دستگیر

بهتر از گلدسته باشد در کف پیران عصا

از فلک روزی چه سان خواهم، که در مشرق زمین

بهر یک نان می زند از صبح چون کوران عصا

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

کهربا گشتیم و کس باور ندارد درد ما

درد ما کی می شود ثابت به رنگ زرد ما

همچو مردان، پا به دفع بخت بد، قایم نکرد

نام جرات چون برآرد طالع نامرد ما؟

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

نیست غیر از گریه در صندوق ابر نوبهار

گل ندانم از که دارد دستگاه خنده را

چرخ کم فرصت ز من بسیار خواهد یاد کرد

در جهان بیند چو بی مونس، غم آینده را

بی کفن، طغرا درین باغ الم می شد به خاک

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

در هنر چون شانه زلف بتان بی طالعیم

نیست یک مو دستمزدی بهر چندین رنج ما

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

دم زدن از سوز دل در پیش بیدردان عشق

آنچنان باشد که بنوازند بیجا، ساز را

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

ما که بر خشت سر خم چون کف می زاده ایم

چون توانیم از بقا دم زد، نباشد تا شراب؟

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

ما ز پا افتادگان را خواب غفلت برده است

گر دل بیدار خواهی، در میان ما مخواب

شهر را نشناسم از ده، کوه را از کشتزار

بس که ماندم بی کس و کو در بیابان چون سراب

طینت ما را ز گرد خشکسالی ساختند

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

پا ز نازک خانه دل چون کشد آن عطرفام؟

همچو می جایی ندارد بهتر از مینا گلاب

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

تا نشستن، ده خطر گل می کند در میکده

چون سبو استاده باید خورد از خمها شراب

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

تعبیه کرده ست چرخ، در دل من اضطراب

ریخته این کوزه گر، در گل من اضطراب

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

دارم از سرچشمه، رو در دشت حیرانی چو آب

گاه شهری می شوم، گاهی بیابانی چو آب

قمریان همدوش سرو و بلبلان دمساز گل

من ندیدم زین گلستان غیر حیرانی چو آب

در تکبر همچو خاکی، در سبکروحی چو باد

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

ای شب زلف تو روشنتر ز موی آفتاب

پشت پای سایه ات بهتر ز روی آفتاب

گر ببیند آب و تاب چشمه حسن ترا

می خورد بر سنگ بیتابی، سبوی آفتاب

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

مرگ، مفلس را ز عمر جاودانی بهتراست

مردن بی خانمان، از زندگانی بهتر است

بینوایان را شب تاریک در محنت سرا

بر زمین شمع از چراغ آسمانی بهتر است

دل چه سان از دختر رز می توان برداشتن

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

گل ندارد تاب دست انداز باد مهرگان

تا خزان آمد، دکان حسن را برچیده است

تا نباشی، یک قدم نتوان برون رفتن به سیر

بی تو، دل گاهی که از خود رفته، برگردیده است

ساغر عیشم که هرگز روی گردش را ندید

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

سهل باشد همت ساقی، گر از مینا گذشت

همچو کشتی می توان لب تشنه از دریا گذشت

می دهد امروز دورانش به یاد حادثات

آنچه خواهد آرزویش در دلم فردا گذشت

طغرای مشهدی
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۱
sunny dark_mode