گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴

 

آتشین رویی کز او چون شمع با چشم ترم

زنده خواهم شد پس از مردن گر آید بر سرم

سوختم ناصح مده پندم مبادا کز دمت

بر فروزد آتشی گر هست در خاکسترم

خار خاکستر شود ز آتش منم آن آتشی

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۳۹

 

از سخن خوانی کشیدم پیش اهل روزگار

ذوقهای گونه گون در وی ز انواع نعم

نیستم شرمنده هر مهمان که آید سوی من

خواه از ترک آید و خواه از عرب خواه از عجم

هر که باشد گو بیا و هر چه باید گو ببر

[...]

فضولی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش سوم

 

کو جنونی تا ز رسوائی نباشد خجلتم

نقص عشق است این که شرم از روی مردم می کنم

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش سوم

 

کو جنونی تا ز رسوائی نباشد خجلتم

نقص عشق است این که شرم از روی مردم می کنم

شیخ بهایی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۷

 

اهل دنیا سخت نا اهلند گفتم ترکشان

چند دلجویی کنم با خلق و بدخویی کشم

گرچه شیر نیست دنیا نیست نزد همتم

آن قدر شیرین که از بهرش ترش رویی کنم

ابوالحسن فراهانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۵۲

 

از سبکباران راه عشق خجلت می‌کشم

بر کمر هر چند جای توشه دامن بسته‌ام

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۵۷

 

تیشه فرهاد گردیده است هر مو بر تنم

تا ازان معشوق شیرین‌کار دور افتاده‌ام

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۹۹

 

بی نیاز از خلق از دست دعای خود شدم

حاصل عالم ازین یک کف زمین برداشتم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۰۰

 

من که روشن بود چشم نوبهار از دیدنم

یک چمن خمیازه در آغوش چون گل داشتم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۵۰

 

از غم دنیا و عقبی یک نفس فارغ نیم

چون ترازو از دوسر دایم گرانی می‌کشم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۳۰

 

دست ماگیر ای سبک جولان، که چون نقش قدم

خاک بر سر، دست بر دل، خار در پا مانده‌ایم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۵۵

 

گر نباشد در میان روی تو، از یک آه گرم

آب را در دیده آیینه خاکستر کنم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۸

 

در پناه نیستی آزادم از تشویق خلق

همچو داراز بوی خون دارد نگهبان خانه ام

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۸

 

نیست بی شور محبت یک سر مو بر تنم

زین نمک لبریز باشد چون نمکدان خانه ام

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۸

 

چون کمان هر کس به من پیوست می گردد جدا

می کشد شرمندگی از روی مهمان خانه ام

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۸

 

در قدوم میهمان رنگینی من بسته است

چون سر دارست مستغنی زسامان خانه ام

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۸

 

نیست با معموری ظاهر مرا دلبستگی

از نسیمی می شود چون غنچه ویران خانه ام

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۸

 

تهمت خامی همان چون عود می سوزد مرا

گرچه چون مجمر شده است ازآه سوزان خانه ام

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۸

 

نیستم چون خار و خس بازیچه اطفال موج

کشتی نوحم که می خندد به طوفان خانه ام

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۸

 

چون صدف باتلخرویان نیست آمیزش مرا

می گشاید در به روی ابر نیسان خانه ام

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۴
۶
sunny dark_mode