×
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۰۵
چند چون تن پروران تعمیر آب و گل کنم
رخنه های جسم را محکم زلخت دل کنم
کیمیا ساز وجود خاکسارانم چو عشق
گرفتد بر مهره گل پرتو من دل کنم
می شود دل چون صدف در سینه تنگم دو نیم
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۰۶
چند اوقات گرامی صرف آب و گل کنم
در زمین شور تا کی تخم خود باطل کنم
تلخ گردیده است بر من خواب از شرم حضور
کاش خود را می توانستم ازو غافل کنم
از جدایی همچنان چون زلف می لرزد دلم
[...]

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۲
در چمن با درد عشقت گر دمی منزل کنم
برگ برگ غنچه ها را لخت لخت دل کنم
نیست آسان در غمش سامان درد اندوختن
نقد داغ دل به صد خون جگر حاصل کنم
یاد معشوق ز خاطر رفته ذوق دیگر است
[...]

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۳
خاک راه آن سیه مستم به هنگام خرام
تا مگر سرو روانش را به خود مایل کنم
یاد آن زلف گرهگیرم چو در دل بگذرد
ناخن اندیشه صرف عقدهٔ مشکل کنم
خویشتنپرور شدن خوشتر ز تن پروردن است
[...]
