گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶

 

کار دوران چیست جمعیت پریشان ساختن

سیل مجبورست در معموره ویران ساختن

پاک طینت را بکین کس نشاید گرم کرد

بهر خونریز از طلا شمشیر نتوان ساختن

گر طبیب همت ایام عیسی دم شود

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۹۷

 

چند بزم باده پنهان از حریفان ساختن؟

خویش را آراستن، آیینه پنهان ساختن

پنجه خورشید را در آستین دزدیدن است

عشق را در پرده ناموس پنهان ساختن

کار بر شیرازه زلف تو مشکل می شود

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۹۸

 

آن خرابم کز زبانم حرف نتوان ساختن

بیش ازین ما را مروت نیست ویران ساختن

از زمین عیسی به چرخ از راه خودسازی رسید

چند باشی در مقام قصر و ایوان ساختن؟

گوهر ما را گرانی در نظرها شد گران

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode