×
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷۸
ای خدایی که مفرح بخش رنجوران توی
در میان لطف و رحمت همچو جان پنهان توی
خسته کردی بندگان را تا تو را زاری کنند
چون خریدار نفیر و لابه و افغان توی
جمله درمان خواه و آن درمانشان خواهان توست
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳۰
ای که در اقلیم دلها حاکم و سلطان توئی
جمله عالم یک تن تنها و در وی جان توئی
از که جویم انس دل چون مونس جان یاد تست
با که گویم درد خود هم غایت درمان توئی
گر لب از گفتار بندم هم توئی اندیشه ام
[...]
صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۴ - و برای او فی النصیحه
آنکه گردد مبتلای دوزخ حرمان تویی
بینصیب از هر دو عالم صاحب خسران تویی