گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۱۰

 

همدم سنجیده گفتاران، لب پیمانه است

آشنا رویی که دیدم، معنی بیگانه است

رَه غلط افتاده مجنون بیابان گرد را

منزل آرام، صحرای دل دیوانه است

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۱۳

 

بر لبم حرف دهان تنگ یار افتاده است

بخیهٔ راز نهان، بر روی کار افتاده است

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۹۷

 

شور مستی از دل دیوانهٔ ما شد بلند

بانگ نوشانوش از میخانه ما شد بلند

سیل عشق آغاز ویرانی، نخست از ما نهاد

اول این گرد از دل دیوانه ما شد بلند

گشت کیفیت دو بالا از دل ما درد را

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۴۸

 

لقمه ای را ممسک از آزادگان دارد دریغ

از هما، این سگ ز خسّت، استخوان دارد دریغ

با کدام امّید دیگر، زندگانی کس کند؟

تیغش آبی از گلوی تشنگان دارد دریغ

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹۲

 

لخت دل با سینه از اشک مدام آمد برون

این کباب آخر ز آتشخانه، خام آمد برون

گشت با زخم نمایان، سینهٔ صبح آشنا

شب که تیغ نالهٔ من، از نیام آمد برون

حزین لاهیجی