گنجور

رهی معیری » غزلها - جلد دوم » عمر نرگس

 

آتشین‌خوی مرا پاس دل من نیست نیست

برق عالم‌سوز را پروای خرمن نیست نیست

مشت خاشاکی کجا بندد ره سیلاب را؟

پایداری پیش اشکم کار دامن نیست نیست

آنقدر بنشین که برخیزد غبار از خاطرم

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » غزلها - جلد دوم » شعله سرکش

 

لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد

شعله دیدم سرکشی‌های توام آمد به یاد

سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند

روی و موی مجلس‌آرای توام آمد به یاد

بود لرزان شعله شمعی در آغوش نسیم

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » غزلها - جلد دوم » لبخند صبحدم

 

گر شود آن روی روشن جلوه‌گر هنگام صبح

پیش رخسارت کسی بر لب نیارد نام صبح

از بناگوش تو و زلف توام آمد به یاد

چون دمید از پرده شب روی سیمین‌فام صبح

نیم‌شب با گریه مستانه حالی داشتم

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » غزلها - جلد دوم » هوسناک

 

در چمن چون شاخ گل نازک‌تنی افتاده است

سایه نیلوفری بر سوسنی افتاده است

چون مه روشن که تابد از حریر ابرها

ساق سیمینی برون از دامنی افتاده است

یک جهان دل بین که از گیسوی او آویخته

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » غزلها - جلد دوم » وفای شمع

 

مردم از درد و نمی‌آیی به بالینم هنوز

مرگ خود می‌بینم و رویت نمی‌بینم هنوز

بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از سرم

شمع را نازم که می‌گرید به بالینم هنوز

آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » غزلها - جلد دوم » شب‌زنده‌دار

 

خاطر بی‌آرزو از رنج یار آسوده است

خار خشک از منت ابر بهار آسوده است

گر به دست عشق نسپاری عنان اختیار

خاطرت از گریه بی‌اختیار آسوده است

هرزه‌گردان از هوای نفس خود سرگشته‌اند

[...]

رهی معیری
 
 
sunny dark_mode