گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۹

 

بر دست پیچ آن سر زلفین پیچ پیچ

هیچست آن دهان تو دل را منه به هیچ

پیچست و تاب در سر زلفین دلبران

گر عاقلی تو با سر زلفین او مپیچ

اغیار جز مذلّت عاشق نمی کنند

[...]

جهان ملک خاتون
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

شب‌ها به کشف سِرِّ دهانت به تاب و پیچ

بردم به روز و راه نبردم مگر به هیچ

نفروشمت به عالم از آن جَعدِ پیچ پیچ

مویی نه ابلهم که دو عالم دهم به هیچ

نجوای غیر اگر پیِ تَمهیدِ قتلِ ماست

[...]

یغمای جندقی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵

 

هیچیم ما و هیچتر از هیچ در بسیچ

آید چه ای کریم از این مشت هیچ هیچ

با آنکه تو بتوست ز ما جرم پیچ پیچ

بر جرممان مگیر و بر افعالمان مپیچ

صفی علیشاه
 
 
sunny dark_mode