فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۰ - آگاهى یافتن ویرو از بردن شاه ویس را
دل ویرو پر از پیکان تیمار
هم از مادر هم از خواهر به آزار
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۱ - دیدن رامین ویس را و عاشق شدن بر وى
بس است این درد عاشق را که هموار
بود با درد عشق و حسرت یار
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
ترا سال اندک و جوینده بسیار
تو بی غدر و هوادارانت غدار
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
برو دل خوش کن و او را میازار
که نازارد شهان را هیچ هشیار
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
چو با ویرو بدم خرمای بی خار
کنون خاری که خارما ناورم بار
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
چه بدتر زانکه دو یار وفادار
به هم باشد سال و ماه بسیار
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
ز بهر مردم بیگانه صد کار
به نام و ننگ باید کرد ناچار
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
همی گفت آه از بخت نگونسار
که یکباره ز من گشتهست بیزار
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
لبان چون مشتری فرخنده کردار
همه ساله شکر بار و گهر بار
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
قبا بر وی نکوتر بود صد بار
که نقش چینیان بر بتّ فرخار
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
چو رویش دید رضوان داد اقرار
که بر حوران جزین کس نیست سالار
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
بپرسیدند چون دو مهربان یار
به خوشی یکدگر را مهربانوار
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
وگرچه بخت با من خورد زنهار
مرو را بخت فرخ باد و بیدار
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
سحرگاهان چنان گریم به تیمار
که ابر دیمهی بر شخّ کهسار
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
ز گیهان مر ترا خواهد به ناچار
ازیرا کش تو بردی دل به آزار
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
هم از گریه بماند و هم ز گفتار
بران بخشای کاو باشد چنین زار
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
همی گفت ای انوشین دایه زنهار
مکن جان مرا یکباره آوار
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
سخن دانی بسی هنگام گفتار
هنر داری بسی در وقت کردار
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
چنان چون تو مرا یاری درین کار
خدا بادا به هر کاری ترا یار
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
جوانمردی بکار آرد به کردار
که بی کردار ناخوبست گفتار