گنجور

امیر معزی » ترجیعات » شمارهٔ ۳

 

چون نگارم خال مشکین بر رخ رنگین زند

نقطه‌ها گویی ز عنبر بر گل و نسرین زند

چون ز شرم و خویشتن‌داری نهد بر هم دو لب

از عقیق و لعل‌ گویی قفل بر پروین زند

گر ببیند روی چون دیبای او بازارگان

[...]

امیر معزی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۲

 

با عارض تو زلف دم از نقشه چین زند

بر آب حد کیست که نقشی چنین زند

باید چو ساعد توز سیمش به آستین

هر کس که دست در تو چو آن آستین زند

رضوان ز شوق آنکه چو طوبی کنی خرام

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۲

 

زلفت که بر سمن گرهی عنبرین زند

توقیع حسن بر ورق یاسمین زند

مهریست نقش خاتم دولت که آفتاب

آنرا ز مهر عارضی نو بر زمین زند

حیف است اگر به خاک سر کویت ای صنم

[...]

کمال خجندی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۸

 

گردون بشیشه تهیم سنگ کین زند

طالع بشمع کشته من آستین زند

مقبول روزگار نگشتیم و ایمنیم

ما را که برنداشته چون بر زمین زند

چاک دلم نه بخیه مرهم کند قبول

[...]

کلیم
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱

 

گل به غارت می رود،کو بلبلی کآید به باغ

دشنه از سوسن بگیرد، بر تن گلچین زند

طغرای مشهدی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۱

 

هر موج خون به سینه مرا تیغ کین زند

آن تندخو ز ناز چو چین بر جبین زند

دور از تو ذرهٔ من دشمن همند

هر موج خون به شمع دلم آستین زند

ممنون نیم زگریه که شبهای هجر او

[...]

جویای تبریزی