گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۰

 

دست ما در بند چین آستین افتاده است

ورنه آن زلف از رسایی بر زمین افتاده است

تکمه پیراهن خورشید تابان می شود

همچو شبنم چشم هر کس پاک بین افتاده است

می زند بر آتش لب تشنگان آب حیات

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵

 

بسکه سر در صیدگاهش بر زمین افتاده است

هر طرف چون نقش پا نقش جبین افتاده است

پیش ما باشد یکی پست و بلند روزگار

نقش ما برخاسته تا بر زمین افتاده است

حلقه های دامنش از مژگان برگردیده است

[...]

جویای تبریزی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۶۷ - فی المرثیه

 

یا رسول الله حسینت بر زمین افتاده است

بر زمین کربلا از صدر زین افتاده است

مانده در عالم شه دین بی‌مدد کار و غریب

کار او با ناله هل من معین افتاده است

احتیاج حنجر خشک حسین تشنه‌لب

[...]

صامت بروجردی