گنجور

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - در نصیحت و ترک تملق از خلق گوید

 

تا کی ز هر کسی ز پی سیم بیم ما

وز بیم سیم گشته ندامت ندیم ما

تا هست سیم با ما بیمست یار او

چون سیم رفت از پی او رفت بیم ما

آیند هر دو باهم و هر دو بهم روند

[...]

سنایی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷

 

از حادث آفرینی طبع سقیم ما

بر سایه خورد پهلوی شخص قدیم ما

آفاق را در آتش وآب جنون فکند

خلد وجحیم صنعت امید وبیم ما

دل مبرم و حقیقت نایاب مدعاست

[...]

بیدل دهلوی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۴۵ - سنائی غزنوی قُدِّسَ سِرُّه

 

گویی که بعدِ ما چه کنند و کجا روند

فرزندگان و دخترکانِ یتیمِ ما

خودیاد ناوری که چه کردند و چون شدند

آن مادران و آن پدران قدیم ما

رضاقلی خان هدایت
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۱۱ - حکایت بوعبید و جابان در معنی اخوت اسلامیه

 

گفت ای یاران مسلمانیم ما

تار چنگیم و یک آهنگیم ما

اقبال لاهوری