×
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸
رفتی از پیش من و نقش تو از پیش نرفت
کیست کو دید به رخسار تو وز خویش نرفت
تا ترا دیدم، کم رفت خیالت ز دلم
کم چه باشد که خود خاطر من خویش نرفت
هیچ گاهی به سوی بند نیایی، آری
[...]
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۵۵
رفت عمر و غم عشقش ز دل ریش نرفت
هیچ کاری به مراد دلم از پیش نرفت
آمد و زنده شدم رفت و بر آمد نفسم
نفسی بیش نیامد نفسی بیش نرفت
گر بنالم، من دلسوخته عیبم مکنید
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳ - استقبال از امیرخسرو دهلوی
یار جز در پیِ آزار دل ریش نرفت
چه جفاها که از او بر منِ درویش نرفت
پای ننهاده به راه غم او سر بنهاد
اشک با آنکه در این ره به سر خویش نرفت
عقل می گفت مرو در پی دلدار ولی
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۵
جوری ز زمانه بر بد اندیش نرفت
تا ظلمی از او بر سر درویش نرفت
هر کس که جفا کرد جفا دید جزا
باعدل خدا ظلم کس از پیش نرفت