ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۹۴ - رسیدن ایرانیان بنزد فریدون و آگاهی او از خیانت مردان خوره
نیای وی از پُشت خویش من است
مر او را بسی رنج پیش من است
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۵
عشق تو که مرهم دل ریش من است
بیگانه نمی شود مگر خویش من است
از من دل و صبر بازگشتند و هنوز
منزل منزل غم تو در پیش من است
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۶
کاری که زهجران تو در پیش من است
نه در خور وهم چاره اندیش من است
رفتی تو و سالها دوا نپذیرد
آن درد که از تو در دل ریش من است
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳
کشته تیغ جفایت دل درویش من است
خسته تیر بلایت جگر ریش من است
نیک خواهی که کند منع ز عشق تو مرا
منکری دان به حقیقت که بداندیش من است
هر گروهی بگزیدند به عالم دینی
[...]
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۷۷ - رها شدن قلواد و چگونگی او به لشکر شداد
ندانی که قلواد خویش من است
کمربسته همواره پیش من است
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹
سگ کوی تو که شب تا بسحر پیش من است
مهربانیش ز بهر جگر ریش من است
غیرتم با تو چنان است که با خویش بدم
هرکه بیگانه زهمر تو بود خویش من است
ازتو هر کو بشفاعت طلبد خون مرا
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷
عافیت سینهخراش جگر ریش من است
نیکخواهم بود آنکس که بداندیش من است
نه ره کعبه بریدم نه در دیر زدم
مرغ نگذشته ازین راه که در پیش من است
نیستم نیست به ارباب تعلق ز جنون
[...]