گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ

 

به لشکرگه فرود آمد یکی روز

به دل بر، گشته یاد ویس پیروز

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۷ - رسیدن پیگ رامین به مرو شاهجان و آگاه شدن ویس از آن

 

من اندر کام و ناز و بخت پیروز

نه خوش خوردم نه خوش خفتم یکی روز

فخرالدین اسعد گرگانی
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۸۴

 

روزم از روز بهتر است اکنون

از مراعات شمس دین فیروز

جاودان از فلک خطابش این

کی بر اعدا و اولیا پیروز

انوری
 

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۴) حکایت سلطان محمود با ایاز

 

نشسته بود ایاز و شاه پیروز

ایازش پای می‌مالید تا روز

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۷ - حکایت

 

چنین گفتست عبّادی یکی روز

که از طاعت شدم اینجای فیروز

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۱۸ - در حکایت مجنون و اسرار او فرماید

 

یکی پرسید از مجنون یکی روز

که ای اندر بلای عشق پیروز

عطار
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۱۳ - در حقیقت اجابت دعا

 

تو دعا را اگر ندانی روز

نشوی بر مراد خود پیروز

اوحدی
 

عبید زاکانی » عشاق‌نامه » بخش ۱۵ - پیغام فرستادن بمعشوق

 

ترا دولت به کام و بخت فیروز

نیاورده شبی در هجر تا روز

عبید زاکانی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۹ - پشیمان شدن شیرین و رفتن عقب خسرو و مجلس نهادن

 

ز بهر آنکه بیند صبح فیروز

همه شب والضحی می خواند تا روز

سلیمی جرونی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

جویم هر روز شب، که کاهد این سوز

گویم هر شب که: روز گردد فیروز

از عمر، چهل سال گذشته است و، هنوز

روز از پی شب گردم و شب از پی روز

آذر بیگدلی