گنجور

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۰

 

برین کوه ما نیز نخچیر هست

ز جام زبرجد می و شیر هست

فردوسی
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱ - رزم شهریار بافرانک و اظهار عاشقی فرانک گوید

 

همیشه مرا رای نخجیر هست

کمند و کمان گرز و شمشیر هست

عثمان مختاری
 

عطار » اسرارنامه » بخش دوازدهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

 

ز بز بازی بز چشم تو خیره‌ست

سر بز دار این بز گر حظیره‌ست

عطار
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۴۶

 

چشم فلک از دیدن دردم خیره ست

روزم چو شب فراق یاران تیره ست

چون بیماران فتاده بختم از پای

کز زهر حوادثش بکام جیره ست

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۸۰

 

هر درد کزو دیده دوران خیره ست

در دوده کرمان و جودم زیره ست

گر کوکبی اندر فلک بخت من است

همچون شب هجر و روز حسرت تیره ست

میرداماد