گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷۶

 

گاهم ز غمزه‌ها هدف تیر می‌کنی

گاهم زبون چشم زبون گیر می‌کنی

من جامه کاغذین کنم از رشک کاغذت

کان را چو برگ که هدف تیر می‌کنی

خون‌ها که می‌خورانیم، از تو بدین خوشم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۳

 

بس در وفا تأمل و تأخیر می کنی

تا می کنی به وعده وفا پیر می کنی

رنجش طبیعتی تو و بیداد خوی تست

با خلق صلح از سر تزویر می کنی

خود ظلم کرده از دل ما غبن می کشی

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۳۶

 

زین گریه دروغ که ای پیر می کنی

آبی به شیراز سر تزویر می کنی

زان به بود که سیر کنی صد گرسنه را

چشم گرسنه خود اگر سیر می کنی

از سیر نیست مانع عمر سبک خرام

[...]

صائب تبریزی