گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵۶

 

مسلسل حرف از آن مژگان خوش تقریر می‌ریزد

سخن زین خامه فولاد چون زنجیر می‌ریزد

مخور بر دل مرا تا برخوری زان چهره نوخط

که از لرزیدن من جوهر از شمشیر می‌ریزد

چه گل‌ها می‌توان چید از دل بی‌طاقت عاشق

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳

 

تکلم از دهانش گر ز تنگی دیر می ریزد

تبسم از لب شیرین او چون شیر می ریزد

به صورتخانه دل شوخ نقاشی که من دارم

ز کلک خویش جان در قالب تصویر می ریزد

دل فولاد را از چرب و نرمی موم می سازم

[...]

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۰

 

چو دست جرأتش طرح شکار شیر می‌ریزد

گداز اشک خون ز دیدهٔ نخچیر می‌ریزد

چنان گرد کدورت دور ازو در سینه جا دارد

که آهم بر زمین سنگین‌تر از زنجیر می‌ریزد

به خاک از بس خیال صورتش با خویشتن بردم

[...]

جویای تبریزی